شهيد فاطمي، چريکي با آرمان تشکيل حکومت اسلامي(1)
شهيد فاطمي، چريکي با آرمان تشکيل حکومت اسلامي(1)
-مقدمه
کرد. اين طرح درست در دوراني مطرح شد که شبحي سايه سنگين را بر سر ملت ايران و جوانان اين مرز و بوم افکنده بود.
اين شبح نزديک به دويست سال در فرهنگ ايران کمين کرده بود و سايه شوم آن را فقط قلبهاي بيدار و دل هاي هوشيار مجاهدان راه خدا مي ديدند. اين شبح؛ ديرين سلطنت و يا شبح استعمار نبود. شبح غرب گرايي بود. شبح يک جريان بي ريشه، دل سپرده به بيگانه، بي انگيزه و مخالف دين و فرهنگ ايراني که هدف آن در نهايت ادغام هويت، اصالت، ديانت و فرهنگ ايراني در نظام سرمايه داري جهاني است.
در فراگرد فرهنگي چنين جرياني، انسان بدل به مهره اي از ماشين مصرف غرب مي شد که ستون فقرات انديشه هاي وي با پيچ و مهره هاي کارخانجات مونتاژ نظريه ها و ايده هاي از پيش تعيين شده به هم متصل مي گرديد. آدمک هاي قالبي اين جريان نزديک به دو قرن جوانان مظلوم اين مرز و بوم را با علاء الدين حکمت خود را شن زار غرب گرايي و خاشاک هرزه نگري فرو بردند و منظومه وجود نسل هاي سرزنده و شاداب اين مملکت را در گهواره عافيت طلبي و بي خيالي به بند کشيدند و خسک هاي سوء ظن را در عمق جان آنها نشاندند و نغمه هاي بي ديني، تحجر، ارتجاع و تعطيلي عقل و تفکر را در گوششان خواندند.
اگر چه امروز بوي ناميمون ستون پنجم غرب و غرب گرايي هنوز در فضاي عطر آگين نظام جمهوري اسلامي زدوده نشده است اما مي دانيم، در اين جهاني که انسانيت کپک زده غربي با عواطف هاي يخچالي و درخت هاي خشکيده کسالت و غرور و تعلقات بي رمق در شوره زار فرعونيت و سنگلاخ کوه نفس، روزهاي ساندويجي خود را در دنيايي که چراگاه جرثقيل و آهن است، مي گذرانند؛ کسي آمده است که در نظم آهنين موجود اخلال کند و نداي رهايي سر دهد.
شايد کريه ترين سيماي چنين جرياني اين بود که شعار روشنگري و روشنفکري مي داد اما تمام تصميمات خود را بر اساس محاسباتي انجام مي داد که روشنفکران غربي براي او تدارک مي ديدند و اين دقيقا و تحقيقا ضد شعار روشنگري بود.
غرب گرايان به ما مي گفتند که به عنوان انسان شرقي نه آرماني داريم و نه هدفي؛ جز
مصرف هرچه بيشتر فرآورده هاي توليد شده در فرنگ، نه چيزي آرزو مي کنيم و نه چيزي از پيش خود توليد. ما در معرض عقب افتادگي نابود کننده از فرنگ هستيم و مردگي دروني و حالت انفعالي ما راهي باقي نگذاشته است جز اينکه جريان تفکر، تصميم گيري ها، توليد و بازآفريني هاي توأم با مسئوليت خود را به غرب بسپاريم.
چگونه چنين وضعي اتفاق افتاد و چگونه چنين انسان هايي اسير آن چيزهايي شدند که بالندگي، شجاعت و حس مسئوليت پذيري آنها را نابود کرد؟بيش از آنکه پاسخ به اين سؤال براي ملت ما اهميت داشته باشد انديشيدن به اين مسأله اهميت دارد که چگونه امام خميني در چنين فضايي که بوي وارفتگي و رخوت از آن به مشام مي رسيد در فکر تأسيس حکومت اسلامي افتاد؟!
وقتي امام در جستجوي يک زندگي انساني براي ملت خود، وارد عرصه مبارزه شده و به ترسيم حکومت آرماني خود برآمد، شايد کسي باور نکرد که در مدتي کمتر از ربع قرن در آن فضاي از هم گسيخته، جوانان ايراني به دانشي از سياست و نظريه سياسي خواهند رسيد که مي توانند يک نظام کهنه و قديمي و يک حامي امپرياليستي را به زانو درآورند!
امام با طرح حکومت اسلامي در اواخر سال 1348 شوري در جامعه ايراني و جوانان آن دوره انداخت که در کمتر از يک دهه ملتي که پيوستگي اش را با خود، تاريخ، هويت و فرهنگ خود از دست داده بود و تصور مي شد آن چنان اسير فرهنگ غرب است که امکان ايجاد دگرگوني بر اساس باورهاي فرهنگ خود را ندارد دست به يک انقلاب بزرگ اجتماعي و فرهنگي مي زند.
کسي باور نمي کرد طرح حکومت اسلامي در جامعه اي که بر سر يک دوراهي مرگبار بين گسست از فرهنگ و هويت و گمگشتگي در برهوت بي هويتي و بي اصالتي قرار دارد استعداد ايجاد شور تازه آنهم در نسل جوان تحصيلکرده و دانشگاهي داشته باشد. نسل جواني که همه تصور مي کردند در فضاي انفعالي و وابسته و ناسالم شاهنشاهي و غرب گرايي و سکولاريسم و بي ديني، امکان گرايش قطعي و انقلابي در آنها سخت باشد. اما طرح حکومت
اسلامي به عنوان بديل و ساير الگوهاي غربي خيلي زود آرمان هاي جوانان تحصيل کرده شد و گروه هاي مبارزه جديدي با انگيزه هاي تأسيس حکومت اسلامي در ايران شکل گرفت.
پيدايش چنين جرياناتي با هدف تشکيل حکومت اسلامي درايران ناگزير و باور نکردني بود و قيل و قال درباره اثرات آن نيز بي معنا. اگر چه خيلي از مبارزين آن دوره نيز بيم خود را نسبت به تأثير چنين ايده اي در ايران به آن شکلي که امام مطرح کردند، پنهان نمي کردند اما در عين حال به آن علاقمند بودند. امام در درس هاي ولايت فقيه پايه گذار تفکري بودکه با نيروي تمام، جامعه جديدي را نويد مي داد و تأثير دگرگوني کننده آن را بر ايران با چشم خود مي ديد. در کمترين زمان ممکن گروه هاي جديدي با هدف تأسيس حکومت اسلامي در ميان نسل هاي دانشگاهي و حوزوي تشکيل شد. گروه شهيد فاطمي، گروه ارتش انقلابي خلق مسلمان ايران، گروه ابوذر، گروه منصورون، جبهه اسلامي خوزستان، گروه حزب الله، گروه عصمتيه (خواهران)،گروه توحيدي صف و...
امام با طرح حکومت اسلامي آرمان ها و مفاهيم فرهنگ ملي را که در ايران به مقدار زيادي از جذابيت افتاده بود، زنده کرد و کليشه هاي قديمي دگرگوني را که با چپ و راست و کمونيسم و مارکسيسم معنا مي شد، بهم ريخت و مردم را در جستجوي راه جديدي برد و نشان داد که ايران براي باز توليد فرهنگي نياز به حکمت و معرفت تازه اي دارد. حکمتي که به اولويت هاي زندگي يک مسلمان در دنياي مدرن توجه داشته باشد.
با طرح حکومت اسلامي قطب هاي آرماني و مبارزاتي جديدي در ايران شکل گرفت. قطب هايي که با آرزوهاي عميق به زندگي اسلامي و تمايل به طرز فکرهاي بومي و ملي که با نقشه ها و برنامه هاي از پيش ساخته شده غرب گرايان مخالف بود، فرا روي ملت ايران قرار گرفت. اين جبهه هاي جديد مبارزه نهضتي بود که آرزوي عميق تحولات فرهنگي، سياسي و اجتماعي و تغيير در راه و رسم ماديگرايانه و بي بار و بر مردم ايران را که نزديک دويست سال با اتحاد سلطنت، استعمار و غرب گرايي قيد و بندهاي خطرناکي به استعدادهاي ملي زده بود به مسير
تازه اي هدايت کرد.
فصلنامه پانزده خرداد تلاش مي کند در پژوهش هاي آينده جزئيات، مسائل و آرمان هاي پاره اي از جريان هاي طرفدار حکومت اسلامي را که در دوران شاه بر عليه نظام سلطنتي مبارزه مي کردند، معرفي نمايد. مخصوصاً آن جريانات و مسائلي را که به رابطه ميان اين جريانات با انديشه هاي امام خميني مربوط مي شود و پيش زمينه هاي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي است.
متأسفانه به دليل عدم وجود اسناد دقيق از ايت گروه ها، بخش قابل توجهي از پژوهش هاي مربوط به اين جريانات با بازخواني گزارش هاي رسمي و غير رسمي ساواک امکان پذيراست. از خوانندگان محترم انتظار داريم براي تکميل اين پژوهش ها و روشن کردن بخش هاي ناگفته تاريخ اين ملت بزرگ ما را از وجود اسناد و اطلاعات مربوط به اين جريانات محروم نسازند.
-مجاهدي در جستجوي آرمان هاي فراموش شده
رزمندگان اين گروه در جستجوي وجوه ناشناخته و ظرفيت هاي مغفول مانده اسلام در آن شرايطي که همه بدنبال جاي پاي محکمي در دنيا بوده و براي عرض وجود، خود را به ساختارهاي رسمي زمان خود متصل مي کردند آرمان هاي خود را در اصولي يافتند که بندرت
در مجامع دانشگاهي و در صحنه مبارزات انقلابي کسي و جرياني به سمت اين آرمان قدم بر مي داشت و جان شيرين در راه به ثمر رساندن آن فدا مي کرد.
طرح حکومت اسلامي توسط امام در آن شرايط وارفته، آتش در خرمن جوانان پر شور انقلابي که از بي مهري هاي بعضي از گروه هاي مدعي دينداري نسبت به دين مي سوختند، انداخت.
شهيد حميدرضا فاطمي از دانشجويان مسلمان، باورمند و پاکباخته اي به شمار مي آمد که مبارزات رسمي و کليشه اي آن زمان را که نتايج آن از پيش مشخص بود، رها کرد و همه نيرو و توان خود را در راه برپايي«حکومت اسلامي»به کار گرفت و در گام نخست جوانان دين باور و فداکاري را با خود همراه ساخت و با مدد آنان به مبارزه قهر آميز براي برپايي حکومت اسلامي برخاست. برخي از همراهان او-بنابر اسناد و مدارک به دست آمده از ساواک عبارت بودنداز: جليل سواري نژاد، حميدرضا اشراقي، محمد علي باقري، محمود پهلوان، محمد علي موحدي قمي، عباس اشراقي، ناصر جلاليان و...
ساواک در يک نمودار ارتباطي، اعضاي گروه فاطمي و ارتباط هر کدام از اعضاي اين گروه را با افراد ديگر ترسيم کرده است(2). شهيد فاطمي با بحث و گفتگو و نشست طولاني با يکايک افراد يادشده، توانست روي آنان تأثير بگذارد و آنان را در راه برپايي«حکومت اسلامي»به مبارزه بکشاند. او در گام نخست آنان را به مطالعه کتاب هاي اسلامي وادار مي کرد
و به اصول و مباني اسلامي آشنا مي ساخت و بر آن مي داشت که با انديشه و مطالعه، شناخت ژرف و ريشه اي از اسلام به دست آورند و از خرافه پرستي، پنداربافي و بيراهه پويي برهند.
شهيد فاطمي بنابر درسي که از مکتب قرآن و نهج البلاغه گرفته بود بر آن شد در برابر ستمکاري ها و خودکامگي ها به پا خيزد و با پخش اعلاميه و نشريه در ميان مردم، به روشنگري بپردازد و توده هاي مسلمان را به مسئوليت هاي اسلامي و وظايف ديني و انساني آن آگاه و آشنا سازد. او انگيزه خويش را از خروش و خيزش چنين بازگو کرده است:
... چون قرآن و نهج البلاغه را خوانده بودم و در آنها ذکر شده بود هرکس به قدر توانايي خود بايد در مقابل ظلم اقدام کند، تصميم گرفتم خودم تا جايي که مي توانم اقدام به فعاليت کنم. لذا با تهيه مقداري استنسيل و الکل تصميم گرفتم يکي از جزواتي که در دانشگاه پخش مي شد برداشته و تکثير کنم... .(3)
شهيد فاطمي در بخش ديگري از بازجويي با تکيه بر باورمندي خود که در اسلام مي تواند عدالت اجتماعي را در جامعه حاکم کند، هدف نهايي خود را از فعاليت فرهنگي-سياسي و نظامي چنين بيان کرده است:
... کلا اصول اعتقادي من اين بود که... روابط اقتصادي، اجتماعي، سياسي اسلام بايد بر اجتماع حاکم باشد. بدين معني که به جاي اينکه مردم ما تنها از اسلام نامي و اسمي بشناسند و در کنار مذهب خود به انواع فساد و تباهي مبادرت ورزند، اسلام واقعي بر ارکان جامعه روان باشد. همچنين روابط سياسي و
اقتصادي با کشورهاي دشمن مسلمانان قطع گرديده و به مسلمانان کمک گردد. البته در پناه اسلام کليه روابط توليدي کنوني دگرگون شده و نابرابري هايي که در جامعه مشهود است از ميان خواهد رفت و عدالت اجتماعي واقعي برقرار مي گردد. لذا با توجه به مطالبي که قبلا ذکر کرده ام مي توان هدف کلي را ايجاد حکومت اسلامي دانست. اين حکومت را با نيروي خارجي و يا تصادفي با يک گروه نمي توان به دست آورد، بلکه در يک جريان طولاني در نتيجه تبليغات و عمليات تهاجمي، از طرفي، افکار مردم آماده دفع حکومت فعلي و از جانب ديگر آماده پذيرش اصول واقعي اسلام، سواي خرافات آن... در آن هنگام ايجاد حکومت اسلامي ميسر مي گردد. و در آن زمان بود و نبود عده اي معدود تأثيري در سرانجام کار نخواهد داشت، چه خواست عمومي به سوي حکومت اسلامي جهت دار شده است. لذا با توجه به اين نظر هم اکنون کار چريک شهري به عنوان پيشاهنگ عبارتست از به وجود آوردن آن آگاهي و شناختي که انقلاب توده اي سرانجام آن بوده و منتج به برقراري حکومت اسلامي خواهد شد... .(4)
از ديدگاه شهيد که در بالا آمد، مي توان دريافت که او همه نيرو و توان خود را به
کار گرفته بود که ملت ايران را به طرح حکومت اسلامي امام آشنا و آگاه سازد و اين طرح را در ميان مردم رواج دهد، تا همگان به ويژگي ها و برجستگي هاي آن پي ببرند و اين واقعيت را دريابند که تنها نظامي که مي تواند سعادت و خوشبختي را فراهم کند، نظام اسلامي است که به دست وارستگان و شايستگان کشور و ملت پايه گذاري شود و کساني زمام کشور را در دست گيرند که خود ساخته، پاکباخته و از کارشناس راستين اسلام باشند، درد فقر و گرسنگي را چشيده باشند، با مستضعفان و پابرهنگان جامعه همدوش و همنوا باشند، از خود خواهي ها و کبر و غرور رسته و شهوت شهرت و جاه و مقام را از خود زدوده، راه مردم همانا راه خداست به درستي شناخته و پيموده باشند.
او بر اين باور بود که اگر ملت ايران به اصالت و سرشت نظام اسلامي پي ببرد، سر در راه آن خواهد گذاشت و در راه بر پايي اصول آن انقلاب به پا خواهد کرد و آن روز که انقلاب مردمي پديد آيد رژيم ورشکسته و سرنگون شده که از در رانده شده نمي تواند مانند کودتاي 28 مرداد از پنجره بازگردد و با توطئه جاسوس هاي بين المللي بار ديگر بر گرده ملت سوار
شود و خون مردم را شيشه کند(5)و مي بينيم که اين پيش بيني او چه زود به وقوع پيوست مردم با آگاهي از اصول اسلام و مباني حکومت اسلامي حماسه آفريدند و مبارزه فراگير شد و انقلاب اسلامي در سال 1356با شعار«اسقلال،آزادي، جمهوري اسلامي»پديدار گرديد و کاخ خون پايه شاه را ويران ساخت و آرمان ديرينه آن شهيد را که برپايي «حکومت اسلامي »بود جامه عمل پوشانيد.
حميد رضا فاطمي در راه پيشبرد آرمان مقدس خود نخست به پخش و نشر اعلاميه ها و جزوه هاي انقلابي دست زد و با شيوه دستي و اوليه به تکثير آن پرداخت و چون به طور عيني دريافت که اين شيوه نمي تواند کارايي درستي داشته باشد و سطح گسترده اي را پوشش دهد در راه به دست آوردن ماشين تايپ کوشيد و با همدستي يکي از افراد گروه خود به نام حميد رضا اشراقي توانست يک دستگاه ماشين پلي کپي از دانشکده رياضي دانشگاه تهران با زحمت فراوان و تاکتيک و پليتيک بيرون آورد و با آن دستگاه براي انتشار اعلاميه ها و جزوات روشنگرانه و بيدارگر بهره برداري فراواني کرد و مردم را به مطالعه کتاب«حکومت اسلامي»و انديشه و بررسي روي نظام اسلامي فراخواند.
بنابر آنچه در بازجويي هاي خود آورده است، جزوات و اعلاميه هاي گروه در مجامع علمي و ديني در بسياري از شهرهاي ايران مانند تهران، مشهد، تبريز، شيراز پخش مي شد و نيز در کتابخانه و ديگر مراکز پر رفت و آمد در دسترس عموم قرار مي گرفت.
گروه شهيد فاطمي افزون بر پراکندن اعلاميه ها و جزوه هاي روشنگر و آگاهي بخش، بر آن شدند با دست زدن به خيزش قهرآميز نيز مردم را به راه و مرام خويش آشنا سازند و ديدها را به انديشه حکومت اسلامي بکشانند، از اين رو، همراه با فعاليت هاي تبليغي و فرهنگي- سياسي، به مطالعه کتاب هاي شيمي، براي ساختن مواد انفجاري روي آوردند و با تلاش و کوشش توانستند بمب هاي دستي بسازند و در بيابان هاي قم با موفقيت آزمايش کنند. آنها همچنين برآن شدند سلاح هاي کمري براي افراد و اعضاي گروه تدارک ببينند. حميد رضا اشراقي در بازجويي هاي خود چنين آورده است:
... پس از چندي فاطمي گفت تکثير جزوه و توزيع آن کار درستي نيست بايد در صدد تهيه مواد باشيم، بايد کوکتل و مولوتف و مخلوط گوگرد و کلرات پتاسيم را تهيه کنيم. براي اين منظور از بني رضي خواستيم که مقداري گوگرد و مقداري کلرات و باروت تهيه نمايد که او خريداري و به
تهران آورد... .(6)
گروه شهيد فاطمي با بمب هاي دست ساز توانستند برخي از نهادهاي دولتي و مراکز فساد و گمراه کننده را مورد حمله قرار دهند و آسيب هايي به آن برسانند، مانند بمب گذاري دفترحبيبي، مقام به اصطلاح امنيتي دانشگاه تهران، انفجار کارخانه آبجوسازي شمس، انفجارمجله ستاره سينما و... بدون اينکه به کسي آسيبي برسد. اين گروه براي به دست آوردن سلاح هاي گرم بر آن شدند به پاسبان هاي گشت حمله و آنان را خلع سلاح کنند. از اين رو، در تاريخ 20 بهمن 1353 حميد رضا فاطمي به همراه محمد علي باقري به پاسبان پست خيابان هدايت در تهران نزديک مي شوند و به او اخطار مي کنند که سلاح کمري خودش را تحويل دهد، ليکن او با دادو فرياد پاسبان ديگري را که در آن منطقه پست مي داده است خبر کرد، نامبردگان ناگزير مي شوند صحنه را ترک کنند. در هنگام فرار محمد علي باقري مورد اصابت گلوله مأموران شهرباني قرار مي گيرد و زخمي و دستگير مي شود و حميد رضا فاطمي از صحنه مي گريزد. برخي از روزنامه هاي وابسته به دربار زير عنوان «دستگيري دانشجوي تروريست»،خبر اين رويداد را چنين گزارش کرده اند:
... مقارن ساعت 5/10 يکشنبه شب، جواني که مسلح به سلاح کمري بود در خيابان
هدايت تهران به قصد کشتن پاسبان خيابان و ربودن وي با شليک چند تير به پاسبان حمله مي کنند که پاسبان سريعا با ورزيدگي کامل دست به اسلحه برده و با شليک متقابل جوان مهاجم را مورد اصابت گلوله قرار داده و وي را دستگير مي کند... در بررسي وضعيت و تحقيقات مقدماتي معموله از جوان مذکور، روشن شده که مشاراليه به نام محمد علي باقري دانشجوي سال سوم دانشکده فني دانشگاه تهران و اهل زابل است. نامبرده بر اثر تحريکات و تبليغات مغرضانه راديوهاي بيگانه و مطالعه برخي جزوات و نشريات و... دچار افکار آنارشيستي و تروريستي شده و خواسته است شروع کارهاي تروريستي و آنارشيستي خود را با قتل پاسبان و تصاحب اسلحه وي آغاز کند. (7)
در اين گزارش محمد علي باقري به دروغ متهم شده که قصد کشتن پاسبان را داشته و«با شليک چند تير به پاسبان حمله مي کند»!در صورتي که نامبردگان اگر قصد کشتن پاسبان را داشتند مي توانستند با شيوه غافلگيرانه با شليک يک تير به مغز وي او را از پاي در آورند و سلاح او را بربايند. چنان که آورده شد نامبرده شهيد فاطمي به پاسبان اخطار مي کنند که سلاحش را تحويل دهد که پاسبان با داد و فرياد مأموران ديگر را خبر مي کند و به سوي نامبردگان تير اندازي مي نمايد. مأموران ساواک در پي بازداشت محمد علي باقري و شکنجه هاي شديد و وحشيانه اي که بر او وارد کردند توانستند نام و نشاني حميدرضا فاطمي را به دست آورند و در 29 بهمن 1353 به
منزل او يورش بردند و او را بازداشت کردند.
پينوشتها:
1. حميدرضا فاطمي فرزند علي محمد در سال 1333 خورشيدي در شهر مشهد، در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود و طبق موازين اسلامي تربيت شد و در رشته ميکانيکي در دانشگاه صنعتي به تحصيل حکومت ادامه داد. او در دوران دانشجويي به مطالعه کتاب هاي اسلامي پرداخت و با عشق به اسلام و با آرمان تشکيل حکومت اسلامي وارد عرصه سياسي شد و نيروهاي باورمندي را در راه برپايي حکومت اسلامي گرد آورد و به فعاليت هاي قهر آميز دست زد و سرانجام در راه اين هدف مقدس در تاريخ 17 اسفند/1354 شربت شهادت نوشيد.
2. آرشيو اسناد بنياد تاريخ پژوهي ايران، معاصر، پرونده حميدرضا فاطمي، سند ش 49.
3. همان، سند ش 91.
4. همان، سند ش 50.
5. شهيد فاطمي در بازجويي خود به صراحت نوشته است:«... هر چه شناخت مردم عميق تر باشد به ثمر رسيدن انقلاب بيشتر خواهد بود. به علاوه طبقه حاکمه مطرود دوباره از پنجره به لباس آزاديخواهي وارد نخواهد شد تا انقلاب را نابود سازد و روابط اجتماعي سابق را با بنياني تازه بر قرار سازند... . »(همان. )
6. همان، پرونده حميدرضا اشراقي، سند ش 201.
7. روزنامه کيهان، (22 بهمن 1353)؛ و آرشيو اسناد بنياد تاريخ پژوهي ايران معاصر، همان، سند ش 51.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}